عیدی گرفتن ....
پسر یکی یه دونه .... بابا حمید از 5 شنبه ظهر رفته بودن گناباد و دیروز برگشتن . جمعه عصر من و خاله جون المیرا و عادله واسه خرید لباس عید شما . با اینکه تصمیم داشتم واسه عیدت لباس نخرم آخه تازه واست یه عالمه لباس خریده بودم ولی دلم نیومد و رفتیم تی نیجر و دو تا لباس خشگل واست خریدم که انشالله وقتی پوشیدی ازت عکس میگیرم .... دیشبم که بابا حمید از گناباد اومدن واست یه سه چرخه قشنگه قرمز خریدن که وقتی از در خونه آوردنش تو شما دویدی سمت دوچرخه با خوشحالی و دسته های دوچرخه رو گرفتی و کشیدیش جلو و بابا هم از دسته بالای دوچرخه هلش میداد جلو تا بیاریش تو پذیرایی بعدش ما دویدی رفتی اون اسبیو که بابا دفعه پیش از سبزوار آورده بو...